هر که افتادهٔ آن جنبش قامت باشد


برنخیزد اگر آشوب قیامت باشد

یار اگر قاتل صاحب نظران خواهد بود


حیف از آن کشته که چشمش به غرامت باشد

کار هر کس که بر آن ترک کمان دار افتاد


باید از جان هدف تیر ملامت باشد

تا ز خون چهره منقش نکنی لاف مزن


عاشق آن است که دارای علامت باشد

ما که بستیم به دل نقش قد موزونش


گو موذن ز پی بستن قامت باشد

در همه عمر به جز عشق نکردم کاری


آه اگر حاصل این کار ندامت باشد

عهد کردم که به سر چشمهٔ کوثر نروم


گر به پای خم می جای اقامت باشد

کی توان باده ننوشید در ایام بهار


گر قدح ریخت سر شیشه سلامت باشد

نشود صدرنشین در می خانهٔ عشق


آن که شایستهٔ محراب امامت باشد

هر چه گشتیم فروغی به جز از سایه حق


کس ندیدیم که خورشید کرامت باشد

دادگر داور بخشنده ملک ناصردین


که فلک پیرو او تا به قیامت باشد